دردهای
ناگفته
زندانیان
آزاد شده
سایت اصلاح
طلب جرس، مسیح
علی نژاد
: معمولا
به ندرت پیش
می آید
زندانیان
سیاسی پس از آزادی به
پرسش های
خبرنگاران در
مورد نحوه
بازجویی ها و
وضعیت
بازداشتگاهها
و زندان
ها پاسخ
بگویند. این
سو و آن سو
خبرهای
پراکنده ای در
مورد شکنجه
های فیزیکی و روانی در
بازداشت گاه
ها و زندان
های ایران منتشر
شده است. اما
کمتر پیش آمده
است تا
زندانیان
سیاسی که با
وثیقه در
آزادی موقت به
سر می برند
احساس امنیت
کنند و با
نام
و نشان خودشان
از شکنجه و یا
خشونت رفتاری
و کلامی
بازجویان در
زندان ها به رسانه ها
بگویند. با
این همه اما
اخبار زیادی
دراین مورد
منتشر شده است
که بیشتر
آنها
یا توسط
زندانیان پیش
از آزادی و از
داخل زندان به
بیرون منتقل
شده است، یا توسط
خانواده های
زندانیان در
اختیار خبرنگاران
قرار گرفته
است و یا به
واسطه
زندانیان
سیاسی که از
پس از آزادی
کشور را ترک
کرده اند در
اختیار رسانه
ها قرار می
گیرد.
در این میان
صرف نظر از
شماری از
زندانیان که پس
از رهایی،
ناگزیر وادار
به پاسخگویی
به پرسش های
خبرنگاران
صدا و سیما و فارس
و خبرگزاری
های داخلی می
شوند تا
رفتارهای
بازجویان و
نحوه نگهداری
زندانیان در
زندان را
مطابق
استانداردهای
قانونی
اعلام
کنند، تنها
تعداد انشگت
شماری از زندانیان
پس از آزادی به
لحاظ تهدید
های امنیتی
قادر هستند از
داخل ایران به
پرسش های خبرنگاران
در مورد
واقعیت زندان ها
پاسخ بگویند. از
طرفی این
روزها
خانواده های
زندانیان
آزاد شده
میزبان
بسیاری از
شهروندان
معمولی هستند
که همین
شهروندان در
نقش شهروند روزنامه
نگار به گپ و
گفت با
زندانیان
آزاد شده می
نشینند. در
شرایطی که
زندانیان
آزاد
شده از مصاحبه
با رسانه ها
منع شده اند
شاهد هستیم که
برخی از
شهروندان
معمولی
طی
دیداری با این
زندانیان
پرسش های بی
پاسخ مانده
خبرنگارن و
افکار عمومی
در مورد
وضعیت
شگردهای
بازجویی را
افشا می کنند
چنانچه پیش از
این نیز
شهروندان
معمولی طی
دیدار
با دکتر شروش
مسول ستاد
انتخاباتی
موسوی به
رسانه های
اینترنتی
گفته بودند بازجوها
در شگردهای
های خود برای
تحقیر روانی
زندانی به او
در دوران
بازداشت گفته بودند، ما
کاری با
حجاریان تان
کردیم که برای
همه شما درس
عبرت شود.
فلاحتی
مسوول شاخه
جوانان جبهه
مشارکت از سال
۱۳۸۴ بوده است
و در روزهای
انتخابات
دهمین دوره
ریاست جمهوری
نیز به عنوان
مسوول ستاد ۸۸
در شهرستان
بابل فعالیت
انتخاباتی و
سیاسی را جدی
تر از گذشته
در پیش می
گیرد
اما بهمن ماه
سال گذشته در
محل کار خود،
اداره
مخابرات بابل
بازداشت می
شود. در اینجا
مجموعه ای از
پرسش هایی که
برخی از
فعالان سیاسی
و دانشجویان
در دیدار با
علیرضا
فلاحتی عضو
ستاد انتخاباتی
میرحسین
موسوی ( ستاد
۸۸) در روزهای
پس از آزادی
با او مطرح
کرده اند، در
پی می آید
فلاحتی
در پاسخ به
فعالان
سیاسی جوان
شهرستان بابل
در مورد نحوه
بازداشت خود
می گوید: صبح
روز چهارشنبه
بیست و هشتم
بهمن ماه در
محل کارم
اداره
مخابرات بابل
بازداشت شدم
.از آنجا
مستقیم مرا به
خانه بردند.
ماموران وزارت
اطلاعات خانه
را باحکم
بازرسی گشتند.
وقتی که
کارشان تمام
شد و مرا هم با
خودشان می
بردند، دختر
هجده ماهه
ام در آغوشم
بود و هنگام جدا
کردنش گریه می
کرد. این صحنه
تا آخرین روز
بازداشت از
ذهن من بیرون
نمی رفت.
وی
که به
اتهام اقدام
علیه امنیت
ملی عنوان از
طریق شرکت در
برنامه روز
عاشورای بابل
و راهپیمایی
بیست و دوم
بهمن تهران
دساگیر شده
بود به مدت یک
روز دراداره
اطلاعات بابل
بیست و چهار
روز در سلول
انفرادی وزارت
اطلاعات ساری
و چهار روز در
انفرادی
زندان متی کلا
بابل نگهداری
می شد.
وی
در خصوص روند
دادگاه خود به
دوستانش می
گوید: در
اولین روز
بازداشت، مرا
به دادگاه
بردند برای
تفهیم اتهام .
دادستان
پرونده ام را
به معاون خودش
ارجاع داد و
معاون
دادستان بدون
اینکه از
پرونده اطلاعی
دادشته باشد
ابتدا با
قبول پرونده
مخالفت کرد در
این هنگام
مامور وزارت
اطلاعات
تماسی تلفنی
برقرار کرد که
گویا با رییس
اطلاعات شهرستان
بود و پس از
صحبت بیست
دقیقه ای
معاون دادستان
برایم صد
میلیون تومان
وثیقه مشخص کرد
و مرا به
بازداشتگاه
بردند.
فلاحتی
در خصوص نحوه
برخورد
بازجویان با
خانواده خود
در دیدارهای
پس از آزادی
اش چنین توضیح
داده
بود: اولین
ساعت
بازداشت وقتی
پدر و مادرم
به جلوی در
اداره
اطلاعات
شهرستان آمدند
و خواستار
اطلاع از محل
نگهداری من
شدند، برخوردها
با آنها نگران
کننده بود. به
خانواده ام
گفته
بودند اصلا
چنین شخصی را
ما بازداشت
نکرده ایم و
همزمان مرا هم
به اتاقکی در
نزدیکی در
ورودی انتقال
دادند که من
صدای گریه مادرم
را از آنجا می
شنیدم . پس از
گذشت ساعت ها در
نهایت به
آنها گفتند
که پسر شما
فتنه گر است و
حالا در زندان
است تا تربیت
شود . پدر من
معلول ضایع
نخاعی است و
با آن شرایط
بد جسمی
ساعتها در
جلوی در روی
زمین نشسته
بود
وی
همجنین در
مورد شیوه های
بازجویان خود
به دانشجویان
گفت : در اولین
بازجویی آنها
سعی می کنند
که پشتوانه
فکری زندانی
را خالی کنند.
و تا می
توانند تو را
تحقییر می
کنند. بازجوی
من می گفت تو
که
ازآقای تاجیک
مشاور آقای
خاتمی بالاتر
نیستی. تو نمی
توانی قهرمان شوی
. اگر حرف نزنی
و اعتراف نکنی
آنقدر اینجا می
مانی تا بپوسی
و برای این
کار هم ما هیچ
محدودیتی
نداریم
.بازجوی من می
گفت پدرت می
خواهد خودش را
آتش بزند. به
او تلفن کن و
بگو حتما این
کار را بکند.
ما نگران نمی
شویم که او
خودش را آتش
بزند و برای
ما مهم نیست
.در اولین
بازجویی یک
پرونده پر از
کاغذ جلوی من
گذاشتند و من
چون چشمانم
بسته بود آن
را لمس کردم و
بعد
آنها گفتند
این پرونده
امنیتی توست و
ما می توانیم
به راحتی و
بدون اینکه آب
از آب تکان
بخورد برایت
سالها زندان
ببریم و کسی
هم جلودار ما
نخواهد بود.
بازجو می گفت
تو هیچ
پشتوانه ای
نداری و همه
اصلاح طلبان
به فکر خودشان
هستند، کسی
سراغ شما را
نمی گیرد
لذا اگر
علیه دوستانت
اعتراف کنی ما
آزادی تو را
تضمین می
کنیم. یکی
دیگر از شگردهای
بازجویان این
بود که باتو
بحث فکری می کنند
و تورا با
انواع
اتهامات
مختلفف مواجه
می کنند و فضا
را برایت طوری
طراحی می کنند
که تو فکر کنی
تنها راه
بیرون رفتن از
این شرایط قبول
این اتهامات
است و قبول
این اتهامات
برایت هزینه
بسیار کمتری
دارد تا عدم
پذیرش آن .
فلاحتی
همچنین یکی
دیگر از شگرد
های مهم بازجویان
را اختلاف
افکنی میان
زندانیان
سیاسی برشمرده
بود و به
فعالان سیاسی
گفت: بازجو ها خیلی
تلاش می کنند
بین کسانی که
در بازداشت هستند
و پرونده آنها
مشابه است
اختلاف
بیاندازند. به
این شکل که از
روز اول به تو می
گویند که کار
ما با تو تمام
شده و نهایتا
یکی دو روز
دیگر آزاد
خواهی شد و و
قتی روز آزادی
تو می رسد
تورا با انواع
اتهام های
جدید مواجه می
کنند و می
گویند که
اینها را
دوستانت علیه تو
اعتراف کرده
اند و اگر تو
هم علیه آنها
اعتراف کنی
آزاد می
شوی. این
کارشان تا روز
اخر ادامه
دارد.
وی
همچنین به
دوستان خود
گفته بود:
ظاهرا یکی از
شگردهای
بازجویان
برای اعتراف
گیری این است
که به خانواده
می گویند ما
فرزند شما را
می خواهیم
آزاد کنیم و
از او یک تعهد
ساده می خواهیم
تا بعد از
آزادی کمی
آرام تر باشد
و او حاضر
نیست که این
تعهد ساده را
بدهد شما با
او صحبت کنید
تا راضی شود.
در روز
بازجویی در
مقابل تو
انواع اتهامات
جدید را می
گذارند و می
گویند اعتراف
کن و از طرفی
در هنگام
بازجویی تماس
تلفنی برقرار
می کنند با
خانواده.
فلاحتی
در مورد خودش
مثال مشخصی را
به فعالان سیاسی
شهرستان یاد
آور شد و گفت:
خانواده من
نیز بی خبر از
همه جا در
همان تماس
تلفنی به من
می گویند پسرم
امضا کن و بیا
بیرون ما که
می دانیم فکرت
و راهت چیست
.خانواده فکر
می کند که تو
باید یک تعهد
ساده را امضا
کنی در صورتی
که اینگونه
نیست و تو هم
فکر می کنی
منظور خانواده
ات از امضا
کردن قبول
همین اتهامات
است .
فلاحتی
نیز همانند
برخی دیگر از
زندانیان سیاسی
آزاد شده
شکنجه های
روانی را
ملموس تر از شکنجه
های فیزکی
عنوان کرد و
گفت: در مورد
من هم از
شکنجه های
جسمی خبری
نبود .ولی تا
می توانستند
شکنجه روحی
کردند.
بلاتکلیفی در
انفرادی و
دادن خبرهای
دروغ از بیرون
بیشترین
فشارهای روحی
را به زندانی
تحمیل می کند.
مثلا اینکه
همه اصلاح
طلبان شهر تو
را آدم مغروری
می دانند و می
گویند حق تو
بود که دستگیر
شوی. خبرهایی
در مورد
سلامتی
خانواده می
دهند از جمله
همان مورد که
گفته اند پدر
تو می خواهد
خودش را آتش
بزند و یا
اینکه کسی به
فکر خانواده
ات نیست و
مادرت بیماری
قلبی گرفته است
. در شرایط
زندان و بی
خبری مطلق من
خودم را مسوول
همه چیزهایی
که در مورد
سلامت
خانواده می
گفتند می
دیدیم و این
به لحاظ روحی
زندانی را در
شرایط درد
آوری قرار می
دهد .
وی
همچنین در
مورد وضعیت
بهداشتی
زندان در دیدار
با فعالان
جوان سیاسی
شهرستان بابل
گفت: انفرادی
زندان متی کلا
بابل که وضع
واقعا افتضاح
بود به گونه
ای که سلول ها
دو متری بودند
و فقط می شد
آنجا دراز
کشید . این
سلولها گویا
برای این
ساخته شده
بودند که اگر
کسی در بند
عمومی خلافی
کرد و یا
معتادان را به
صورت تنبیهی
در آنجا
نگهداری می
کردند و چون
سرویس
بهداشتی در
سلول نبود و
برای رفتن به
دستشویی گاهی
می باید
ساعتها منتظر
می ماندید. زندانیان
معتاد زحمت
انتظار را به
خود نمی دادند
و درداخل همان
سلول نیاز خود
را رفع می
کردند برای
همین سلول
بوی بسیار بدی
می داد و
تمامی پتو ها
هم چنین
وضعیتی داشت.
حوله حمام هم
مشترک بود و
از حوله حمام
یک زندانی ایدزی
که خود زنی هم
کرده بود
دیگران نیز
استفاده می
کردند. ما
مجبور بودیم
با پودر
رختشویی به حمام
برویم و گاهی
اوقات هم آب
چاه دستشویی
بالا می زد و
کف حمام از
نظر بهداشتی بسیار
آزاردهنده
بود .
سلول
انفرادی ساری
تمیز بود و
دارای سرویس بهداشتی بود
و استاندارد
ساخته شده بود
و چون استاندارد
بود از لحاظ
روانی هم
استاندارد بود
برای اینکه تو
را خسته کند .
نور دلگیر
داخل سلول و
لامپ هایی که
در داخل دیوار
و یک قفسه
سیمی و جود
داشت و همچنین
در آهنی ضخیم
بدون هیچ
روزنه ای
نکته
مهم در بابل و
ساری این است
که اگر در سلول
مشکل تنفسی
پیدا کنید و
هر چقدر هم در
بزنید بیشتر
از نیم ساعت
طول می کشد تا
در باز شود و معلوم
نیست که در
این مدت چه
بلایی بر سر
زندانی می
آید.
وی
با بیان این
نکته
که بازجوی
خوب همان هدفی
را در زندان
دنبال می کند
که بازجوی بد،
آن را در روند
بازجویی
پیگیر است، به
دانشجوان گفت:
نکته مهم در
بازجویی این
است که به هیچ
عنوان مختصات
دقیقی از محل
قرارها و
جلسات به
بازجویان
نباید داد
برای اینکه
همان جزییات
را علیه
دیگران استفاده
می کنند. به
عنوان مثال
اگر شما به
آنها بگویید
که من با
دوستم در
میدان آزادی
دیدار داشتیم
آنها از تو می
پرسند دوست
شما چه لباسی
پوشیده بود و
این سوال از
نظر شما شاید
بی اهمیت باشد
ولی اگر نوع
لباس را دقیق
بگویید آنها
این اطلاعات
را در مقابل
دوست شما می گذارند
و به او می
گویند ما حتی
از نوع لباس
شما هم اطلاع
داریم پس بهتر
است همه چیز
را بگویی.
این
زندانی آزاد
شده در مورد
وضعیت شغلی
خود پس از
روزهای آزادی
نیز چنین به
دوستانش
توضیح می
دهد: پس از
آزادی از
زندان حراست
اداره
مخابرات محل
کارم، از
ادامه کارم جلوگیری
کرده است.
بهانه اش این
بود که ما با
ادامه کار شما
مشکل نداریم
فقط دادگاه
باید نامه
بدهد و بگوید
که ادامه کا ر
شما بلامانع
است. در مقابل
دادگاه می
گوید ما با
ادامه کار تو
مشکلی نداریم
و چون هنوز
دادگاه شما برگزار
نشده است نمی
توانیم نامه
بزنیم و اصلا چنین
چیزی احتیاج
نیست و شما می
توانید به اداره
برگردید
.اطلاعات هم
می گوید که ما
با ادامه کارت
مشکلی نداریم
. حال من مانده
ام که چرا هنوز
نمی گذارند به
اداره بروم .
پس ار روزها
پیگیری متوجه
شدم که وزارت
اطلاعات شهرستان
بابل به شدت
مخالف ادامه
فعالیت کاری من
است و حتی
حقوق اسفند
ماه را نیز از
من پس گرفتند.
یکی از
مسوولین
اداره می گفت
برخی از مردم
معمولی می
گویند اگر ما
تورا به اداره
برگردانیم،
آنها در
اعتراض،
مخابرات را
آتش می زنند .
بالاخره جای
تعجب هم دارد
فریاد الله
اکبر در روز
عاشورای بابل
برای ما می
شود اقدام
علیه نظام و
تهدید به آتش
زدن مخابرات می
شود کاری در
راستای دفاع
از انقلاب که
به خاطر حفظ
احترام آنها
ما را از یک
زندگی ساده هم
محروم کرده
اند.